نگارمنگارم، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

negar maman

شرمنده تنها گلم

نگارم ، پاره ی تنم اولین سال  تولد زندگیت رو در راه مشهد بودیم که خدا را شکر که در چنین روز زیبایی به سوی مولامون امام رضا  همراه مامان جون اعظم و خاله ساناز  ، خاله عارفه با خانواده مامان جون فرخ و خاله جون فاطی میرفتیم   پارسال که به دنیا اومدی مصادف با سوم ماه مبارک رمضان بود و امسال مصادف شد با شب های قدر به خاطر همین بابای مهربون تصمیم گرفت حالا که نمیتونیم برات جشن بگیریم  همه رو شام ببره پدیده و این کار رو هم کرد البته من واقعا معذرت میخوام که یادم رفته عکس های پدیده ( جشن تولدت ) رو برات بذارم ولی قول قول که به زودی برات میذارم. من خیلی ناراحتم عزیزم فکر میکنم که هیچ کاری برای ا...
27 مرداد 1393

تکیه از وجودم برای تو مینویسم

تکیه از وجودم برای تو مینویسم برای تو که بهترینی برای تو که نازنینی پس خوب گوش بده به مامان : مامان امروز یه کم ناراحت بود   امروز میخوام باهات کمی دردو دل کنم آخه نمیدونم حرفای دلم بکی بزنم فکر کنم تنها موجود زنده ای که بتونه حرفامو خوب گوش کنه در آخر بهم بگه ماما بعد هم بوسم کنه امروز هم از اون روزهای پر استرسم بود آخه دیشب مامان محبوبه گفت که میخوان مثل امروز عمه طاهره رو عمل کنند و نمی تونن تو رو نگه دارن بابایی هم که کار داشت گفت منم نمیتونم مامان هم که مرخصی نگرفته بود و باید می اومد سر کار آخه دخمل گلم تو که نمی دونی به مامانی خیلی سخت مرخصی میدن بعد با کلی ناراحتی داشتم فکر میکردم که باید چی کار کنم بابایی گ...
22 مرداد 1393

بدون عنوان

جگر گوشه ام   ღ دِلم داغون ღ ♀ توام با اون ♂ ☂ زيرِه بارُون ☂ ↦ رَفتي آروم ↤ ♞ سَرت گَرمُو ♞ ♝ تنم سَردو ♝ ツ لَبات خَندون ツ ه چشام گريُون ه ❣ دِلت قُرصُ ❣ ❤ دلم ويرون ❤ ✗چِه حاليم✗ ☂ زيرِه بارون ☂           چقدر بهت بگم نکن این کارارو  نکن مامان برات میمیره  با اون خنده های نازت ...
20 مرداد 1393

بدون عنوان

از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا كردی؟   گفت : چهار اصل 1- دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم 2- دانستم كه خدا مرا میبیند پس حیا كردم 3- دانستم كه كار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش كردم 4- دانستم كه پایان كارم مرگ است پس مهیا شدم   در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست ،  برخیز تا بگریند   . . . کورش کبیر     باز باران... بی ترانه... بی هوای عاشقانه   بی نوای عارفانه... درسکوت ظالمانه... خسته از مکر زمانه...     غافل از حتی رفاقت... حاله ای ازعشق ونفرت...اشکهایی طبق عادت ...
20 مرداد 1393

و اما برگشت نگار از پارک 16/5/93

بازم شیطنت گل دخملم گل کرده بود لباساشو از تنت در اوردم که لباس راحتی تنت کنم آخه قشنگ مامان باید لباس راحتی تنش کنه برای خواب اما .................. بازیگوشیت گل کرد و فرار میکردی تا می اومدم لباس تنت کنم فرار میکردی گلم بازیت گرفته بود من و بابایی هم نامردی نکردیم و باهات بازی کردیم کلی ذوق و خوشحالی و خنده انقدر که بالاخره راضی شدی لباسات رو تنت کنیم                   این چند تا عکس هم از شیطنت های دیشب دخملم همه از حمام که میان خوابشون میگیره حضرت علیه بازیت میگیره قربون اون بازیهای کودکانت     ...
18 مرداد 1393

شهر بازی نگار

یادم رفت عکس شهر بازی دخملمو بذارم 14/5/93 تو با کیانوش و رکسانا رفتین شهر بازی  کلی هم خوشحال بودی اما وقتی میخواستم سوار اسباب بازیت کنم میترسیدی و گریه میکردی که منو بغل کن  آخه دخملم هنوز کوچولو           ...
18 مرداد 1393

آخر هفته 16/5/93

پنج شنبه این هفته بابا جون گفت کار دارم و نمیریم خونه مامان جون اعظم به خاطر همین خونه موندیم ولی چشمت روز بد نبینه پدر ما رو در اوردی انقدر که گفتی د د    د د   به خاطر همین وقتی بابایی اومد بردیمت پارک بازی کردی و بهت کلی ماهی  نشون دادیم خیلی ذوق کرده بودی بعد شام هم بیرون خوردیم  وقتی رفتیمر ستوران بهت یه عروسک کوچولو موچولو دادند که باز هم تو رو خوشحال کرد       ...
18 مرداد 1393

برج میلاد

پنج شنبه 9/5/93 جشن رمضا برج میلاد جای همگی خالی رفتیم برج و خیلی هم خوش گذشت دخمل گلم  انقدر بازی کردی انقدر خوشحال بودی که خدا میدونه  منم که پا به پای تو باید می اومدم هر جا که رفتی دنبالت بئودم خدایی خسته شدم  ولی خیلی خوشحال بودم که تو خوشحالی  من به خاطر خوشحالی تو هر کاری میکنم عزیز دلم                           نگار جیگر مامان تو صف بستنی انقدر بستنی دوست داری که به خاطرت تو صف بستنی وایسادیم و برات بستنی گرفتیم ...
18 مرداد 1393

شیطنت نگار

شیطون شدی دخمل گلم میخوام لباس تنت کنم نمیذاری فرار میکنی میخوام لباست رو عوض کنم نمیذاری اینطوری بگم کلا میخوای فقط فقط بازیگوشی منی  انقدر که مامان از حال میره و بیخیالت میشه     ...
18 مرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به negar maman می باشد